گلبنان پيرايه بر خود کرده‌اند

شاعر : سعدي

بلبلان را در سماع آورده‌اندگلبنان پيرايه بر خود کرده‌اند
هوش ميخواران مجلس برده‌اندساقيان لاابالي در طواف
تا چه بي هوشانه در مي‌کرده‌اندجرعه‌اي خورديم و کار از دست رفت
ديگران چندين قدح چون خورده‌اندما به يک شربت چنين بيخود شديم
خام طبعان همچنان افسرده‌اندآتش اندر پختگان افتاد و سوخت
فرش ديبا در چمن گسترده‌اندخيمه بيرون بر که فراشان باد
کاين گروه زندگان دل مرده‌اندزندگاني چيست مردن پيش دوست
از سلحداران خار آزرده‌اندتا جهان بودست جماشان گل
بشنو از سعدي که جان پرورده‌اندعاشقان را کشته مي‌بينند خلق